دلگيرم از کسي که امروز ديگر ندارمش سايه اش را هم حتي از سرم گرفت
کسي که دست هايش را عاشقانه
بر گردنم حلقه مي کرد
و مرا
دوست مي داشت
کسي که وقت خداحافظي
با اشک بدرقه ام ميکرد
آن روز با اشک بدرقه اش کردم
من ميرفتم و بر ميگشتم
اما او بي وفا شد
رفت و هرگز بر نگشت
اين روزها
عکس هايش هم
به من نگاه نميکنند
با من غريبگي مي کنند
دلم ميشکند
بغض ميکنم
غرق مي شوم در شعر دلتنگي
من بي تو شده ام
ϰ-†нêmê§ |